1- گروه روانشناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ارومیه، ایران 2- گروه روانشناسی، دانشکده روانشناسی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران، ایران 3- گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه تبریز، ایران
چکیده: (2355 مشاهده)
زمینه و هدف:اضطراب کودکان اختلالی شایع بوده و از عوامل متعدد درونفردی و بینفردی، تأثیر میپذیرد. بر اساس مطالعات انجام شده به نظر میرسد مؤلفههای فکر، احساس، و رفتار والد و کودک، تأثیر متفاوتی بر اضطراب کودکان دارند. هدف از انجام این این پژوهش تعیین رابطه سوگیری شناختی، حساسیت اضطرابی، و باورهای مادر با اضطراب کودک با نقش واسطهای راهبردهای کنارآمدن کودکان بود. روش:روش این پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری این مطالعه شامل تمامی دانشآموزان پایه پنجم و ششممدارس غیردولتی (۱۱-۱۲ سال) شهر تبریز در سال تحصیلی ۹۳-۹۴ بودند که نمونهای به تعداد ۲۷۹ دانشآموز (۱۵۰ دختر، ۱۲۹ پسر) به همراه مادران آنها از مدارس ناحیه ۳ آموزش و پرورش به روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها از پرسشنامههای حساسیت اضطرابی (تسائو و همکاران، ۲۰۰۶)، خطای شناختی (کوین و همکاران، ۲۰۱۱)، راهبردهای کنارآمدن (هرناندز، ۲۰۰۸)، اضطراب (مارچ و همکاران، ۱۹۹۷) و پرسشنامه باورهای والدین درباره اضطراب (چوربیتا، ۲۰۱۰) استفاده شد. برای تحلیل دادههای به دستآمده از روش همبستگی و تحلیل مسیر استفاده شد. یافتهها:نتایج نشان داد حساسیت اضطرابی، باورهای مادر و راهبردهای کنارآمدن، به صورت مستقیم بر اضطراب کودکان تأثیر دارند. همچنین نتایج این مطالعه حاکی از آن بود که حساسیت اضطرابی، سوگیری شناختی، و باورهای مادر از طریق راهبردهای کنارآمدن، بر اضطراب کودک تأثیر غیرمستقیم دارند (۰5/۰=p). نتیجهگیری:نتایج این پژوهش نشان داد که متغیرهای راهبردهای کنارآمدن در رابطه حساسیت اضطرابی، سوگیری شناختی کودک، و باورهای مادر با اضطراب کودک، نقش مهمی دارند؛ بنابراین آموزشهای شناختی به مادر و کودک و در نتیجه بهبود راهبردهای کنار آمدن کودک، میتواند در کاهش اضطراب کودک بسیار مؤثر باشد.